از اواخر خرداد که آپدیت کردن اینجا رو بصورت جدی شروع کردم تقریبا هفته ای دو سه مطلب نوشته ام. اما از اول شهریور کم کار شده ام. دلیلش این نیست که مطلبی نداشته باشم که بنویسم. اتفاقا لیست مطالبی که می خوام بنویسم تو Outlook توی پیش نویس های بلاگ و توی یادداشتهایی که تو گجت ویستا رو دسکتاپم گذاشتم هست. اما نمی نویسم. چند بار خواستم شروع کنم اما باز بی خیال شدم. دلیلش مشغله هم نیست. معمولا روزهایی که قراره مطلب جدید بنویسم همون اول صبح که کارام رو لیست می کنم، نوشتن مطلب جدید را می ذارم تو لیست کارام و حتما هم انجامش می دم. نوشتن اینجا هم خودش جزو مشغله روزانه است.
توی مطلب قبل درباره تمرکز و از دست دادنش، نوشتم که یکی از عوامل از دست رفتن تمرکز خستگی است. حالا انگار این خستگی یقه منو گرفته ول نمی کنه. اینقدر خسته ام که حتی حوصله ندارم کاری انجام بدم که خستگیم رفع بشه. بخشی از این خستگی بخاطر این روزای آخر تابستونه. این گرما همیشه کلافه ام می کنه و باعث می شه رمق کار کردن نداشته باشم. حالا برای تموم شدن این ماه آخر و رفتن تابستون و خنک شدن هوا لحظه شماری می کنم. یه بار تو یکی از این سایتهایی که برای سرگرمی می گه تو زندگی قبلی چی کاره بودین و کجا زندگی می کردین فهمیدم که توی منطقه اسکاندیناوی ساعت ساز بودم. بعد حسرت خوردم کاش تو همون دانمارک می موندم، اونجا هواش بهتر بود. بگذریم...
لا به لای این خستگی الان باید یک جلسه تحلیل داشته باشم با بچه های فنی که مفاهیم پروژه جدید را بهشون توضیح بدم. بعد باید یک مقاله بنویسم در مورد کاربردهای ابزارهای همکاری تیمی برای نشریه یکی از سازمانهای دولتی بخاطر اجرای موفق یک پروژه که از بستر شیرپوینت برای پیشبرد این پروژه در سطح کشور استفاده کرده اند. در کنار همه اینها کتاب Accounting قطور هم نشسته و من که چند وقتیه دوره MBA غیر حضوری در دانشگاه Herriot-Watt را شروع کردم باید در همین قدم اول از پس درسی بربیام که همیشه ازش فرار کردم.
پی نوشت:
روبروی پنجره خونه یک درخت چنار خیلی قدیمی بود که خشک شده بود و چند روز پیش قطعش کردند. حالا جاش تو کوچه به شدت خالی شده.