امروز جلسه ای با مدیرعامل یک مجموعه بزرگ در صنعت برق داشتم که باعث شد بسیار هیجان زده بشم. با احترام به تمام مدیران باید این نکته را عرض کنم که سطح آشنایی مدیران با تکنولوژی چیزی نزدیک به صفر است. بخصوص اگر صنعت مورد مدیریت ارتباطی به دنیای کامپیوتر و نرم افزار و سخت افزار نداشته باشد. که چه بسا مدیران IT هم دیده شده که به مرور زمان اصطلاحاتی را یاد گرفته اند و با همانها کارشان را پیش می برند. (البته این موضوع را در اندازه تجربیات خودم می گم و ممکنه که تجربه من محدود باشه اما خوب گاهی شده تصویری ببینی که مدیر ماوس را دو دستی حرکت می دهد.)
یکی از بزرگترین مشکلات همیشه این است که بخواهی یک نرم افزار را یا بطور کلی یک خدمت مبتنی بر IT را به یک شرکت که مدیر ارشدش آشنایی با کامپیوتر ندارد بفروشی. اینجا باید از تاریخچه چرتکه و سیر تکاملش تا کامپیوترهای لامپی و ... را بگویی و با هزار مثال و نمونه سازی توضیح بدهی که دقیقا محصول خودتان چطور دوای درد مدیر است. به همین دلیله که وقتی با مدیری برخورد می کنی که یک مجموعه 800-900 نفری را اداره می کند و نه تنها تکنولوژی را می شناسد بلکه عقیده دارد که در دوره فعلی کارکنانی که مدام در حال حرکت هستند باید تبدیل شوند به Mobile Users . و بعد در طول جلسه صدای آلارم های Outlook را که یا ایمیل می رسید یا آلارم یادآوری تقویم بود را می شنیدی. بعد که کار می رسه به شیرپوینت می بینی شیرپوینت را بهتر از خودت از دیدگاه مدیریتی می شناسد. چنین شرایطی هیجانی شدن هم داره از بس که ندیدی یه مدیر ارشد امکانات موبالش را درک کنه و حداقل بدونه فعالیتها و جلساتش را می تونه تو Outlook تنظیم کنه. حالا نکته جالب اینجاست که خیلی از مدیرها هم هستند که پسوردشان دست منشی است. مثلا محصول را دمو می کنی و بعد از آن منشی همه کارها را انجام خواهد داد. مدیر فرصت استفاده از کامپیوتر را ندارد اگرچه کامل ترین ست پی سی را می توانی در اتاق مدیر پیدا کنی. البته این مشکل شاید بیشتر برای مدیران قدیمی پیش بیاید. افرادی که عادت به انجام کار به شیوه سنتی دارند که ایرادی هم به این گروه وارد نیست. به طور قطع هم بخش عمده این مشکلات با حصور نسل جوانتر مدیران حذف خواهد شد کما اینکه اکنون مدیران جوان تر را می شود دید که همیشه لپ تاپشان همراهشان است.
اما نکته ای که در این جلسه نظرم را جلب کرد ویژگی های شخص مدیر مذکور بود. فردی با دقت و با ایده یادگیری. آنقدر به جایگاه کاری خودش اشراف داشت و شرح وظایفش را درست می دانست که بخوبی می توانست ابزارهای مورد نیازش برای رسیدن به اهدافش را شناسایی کند. نقاط قوت و ضعف سازمان را بخوبی می شناخت. این مسئله ای است که شاید در بسیاری از سازمانها وجود نداشته باشد و آن اینکه مدیر نمی داند کجای سازمانش درد می کند و حتی بدتر اینکه گاهی فکر می کند تب دارد در حالیکه سلولهای سرطانی در تمام سازمان پخش شده اند.