Debbie Weil از افرادی است که بلاگش را دنبال می کنم. اینبار مطلبی را منتشر کرده بود از تجربه ای که در کلاس بازیگری داشته و ظاهرا در دوره ای شرکت کرده که عنوانش بازیگری برای متخصصها بوده. این موضوع باعث شد تا یاد 6سال پیش بیافتم و تجربه مشابهی که داشتم. شرکت در کلاس بازیگری. 6سال پیش من شخصیتی آروم و بی سر و صدا داشتم، بطوریکه ممکن بود حتی حضورم در یک جمع به سختی احساس شود و کسی از بودن و نبودن من باخبر نشود. خوب این شراط خیلی هم خوب نبود. برای اینکه بخواهم حرف بزنم باید کلی با خودم کلنجار می رفتم و خودم را آماده می کردم و بعد چند کلمه حرف می زدم و باز تمرکزم بهم می ریخت.
تو روزهایی که خیلی از کارم لذت نمی بردم و شرایط خوبی را تجربه نمی کردم و به داستان نویسی و نمایشنامه نویسی هم علاقه پیدا کرده بودم، فکر کردم شاید برای اینکه بتوانم نمایشنامه بنویسم بهتر است در یک دوره آموزشی ثبت نام کنم. با بیژن (رفیق پایه که حالا بعد از چند سال دوباره با هم همکار شدیم) رفتیم به سمت دانشگاه تهران و دانشکده هنر که دوره های آزاد هنری داشت. مدیر مرکز آموزهای آزاد هنری آشنای بیژن بود و با توجه به اینکه زمان ثبت نام گذشته بود، بیژن داشت سعی می کرد که یک جوری شرایط ثبت نام من را فراهم کنه و من هم داشتم لیست کلاسها را که به بورد دانشگاه چسبانده شده بود نگاه می کردم. در همین شرایط بیژن از من سوال کرد که چه کلاسی می خواستی بری؟ من نمی دونم چرا اما در یک اقدام انتحاری گفتم بازیگری. بیژن چند ثانیه ای کلا هنگ کرد.
خلاصه که همون موقع من ثبت نام شدم و به کلاس که نیم ساعتی از شروعش می گذشت فرستاده شدم. حالا شما من را تصور کنید که به زور حرف می زنم باید در چنین کلاسی شرکت کنم. برای نشستن هم اتفاقا یکجا خالی بود و اونهم کنار یک خانم قرار داشت. خلاصه نشستم و استاد مطالبی توضیح می داد و باید یادداشت می کردیم. من نه کاغذ و نه خودکار همراهم نداشتم و همان خانم لطف کرد و کاغذ و خودکار به من داد. چند دقیقه ای که گذشت استاد یک خانم را انتخاب کرد و به میان پلاتو برد و بعد دنبال یک پسر گشت تا یک اتود اولیه بزنند. بله اون پسر انتخاب شده من بودم و باید نقش یک نظامی که در حال اعتراف گرفتن از آن دختر است را بازی می کردم. واقعا لحظه سختی را در زندگیم تجربه می کردم. وسط پلاتو که نیمه تاریک بود ایستادم و کارم را شروع کردم. بعد از چند ثانیه مسلط شدم. بعد فریاد زدم و بعد از چند دقیقه تمام احساسهای استرس قبلی برای همیشه از بین رفت. باورم نمی شد اما تقریبا تو تمام دوره جزو نفراتی بودم که جلوتر از بقیه اتود می زدم.
مخلص کلام اینکه دوره های بازیگری می تواند برای بازیگر شدن نباشد، تمرینهای بیان و بدنی که داشتیم به شدت در صحبت کردن و زبان بدن من تاثیر گذاشت. اگرچه آنروزها به این موضوع توجهی نداشتم که این دوره چه تاثیری در کارم خواهد داشت. اما حالا که به 6 سال پیش نگاه می کنم تاثیرش را بخوبی می بینم.
توضیح: اون خانمی که کنارش نشسته بودم و بهم خودکار و کاغذ داد اکنون همسرمه.
تبلیغات
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در قسمت بپرسید؟ می توانید سوالات خود را در زمینه مطالبی که در بلاگ می نویسم مطرح کنید تا پاسخ بدهم.
می توانید مشترک فید مطالب این بلاگ بشوید و دیگر مطالب را دنبال کنید.
بلاگ سازمانی خود را ثبت کنید تا در Thecoach.ir به خوانندگان جدید معرفی شود.
خدماتی را که می توانم ارائه بدهم مطالعه کنید و در صورت نیاز با من تماس بگیرید.