تو شرکت قراره در طبقات جابهجا بشیم و این شد بهونهای که چیدمان میز کارم را موکول کنم به بعد از جابهجایی و مدام تصور میکنم که بعد از جابجایی چه اشیایی را میخوام روی میزم بذارم. همین ماجرا باعث شد تا به این موضوع فکر کنم که چقدر از این موضوعها وجود دارن که بهونهای میشن برای شروعی دوباره.
تغییر سال مهمترین نوع این شروعها است. تولد برای بعضیها هم چنین حکمی داره. تصمیم میگیرم از سال جدید یا با رسیدن به سن جدید کاری را انجام بدهیم. مثلن نقل مکان از یک خانه به خانه دیگه یک بهانه است. تغییر شغل، خریدن یک وسیله جدید، خواندن یک کتاب، شرکت در یک کلاس و هزار موضوع دیگه بهونه شروعی دوباره را به دست میده. بعد منتظر میمونیم تا این نقطه شروع فرا برسه و کارهایی که مد نظرمون بوده رو انجام بدیم.
به نظرم ماجرا هرچی که باشه و هر بهونهای که وجود داشته باشه، وجود این نقطه شروعها در روزهای زندگی باعث میشه که بتونیم دوباره انرژی بگیریم و کاری را انجام بدیم، چون همیشه اتفاقهای خسته کننده، آزار دهنده و انرژیگیر وجود دارند.