
اولین شرکتی که در اون مشغول به کار شدم شرکتی بود که پیمانکار ساخت بدنه برج میلاد بود. الان که به این موضوع فکر میکنم میفهمم که این موقعیت و تجربه خوبی بود که من کارم را از فضای خارج از IT شروع کردم. در اون زمان من 19 سالم بود و اولین محیط کاریام را تجربه میکردم و همکاران مختلفی داشتم از افرادی که بازنشست شده بودند و دوباره مشغول به کار شده بودند تا مهندسهای عمران که تازه به محیط کار وارد شده بودند.
یک روز در یک جمع سه چهار نفره داشتیم با همان همکارهای جوانتر صحبت میکردیم. من به این موضوع اشاره کردم که چقدر خوبه که من از نزدیک ساخته شدن برج رو دیدم چون هروقت از کنارش رد میشم احساس جالبی دارم. فکر میکنم که دارم جایی کار میکنم که از بقیه متفاوته و کاری ملموس داره انجام میده. خوب برای یک پسر 19 ساله شاید این موضوع کمی محل پز دادن هم بود. مثلا اینکه من در محیط طراحی برج بودم، عکسهایی را میدیدم که بصورت عمومی منتشر نمیشد و اطلاعاتی از پیشرفت کار داشتم که افراد دیگر خارج از شرکت نداشتند و مثلا من میتونستم یک موضوع صحبت خوب در خیلی از جمعها داشته باشم.
اما نکته جالب این بود که در جواب حرفی که زدم یکی از مهندسها به من گفت تو اینها رو دیدی و چنین حسی داری ولی من با ذره ذره بتن این برج زندگی کردم. ما شبانه روز داشتیم رو بتن آزمایش میکردیم و روی عملیات بتن ریزی نظارت داشتیم. میدونی این یعنی چی؟
این از اون حرفها بود که هرگز از ذهن من پاک نشده. متاسفانه اسمها را فراموش کردم اما این دوست عزیز میتونه مدتها از عمر کاری و زندگیاش بگذره و این برج رو ببینه و بخاطر کاری که انجام داده به خودش افتخار کنه. نکته اینجاست که مهم نیست که داریم تو ساخت برج میلاد مشارکت میکنیم یا تولید سمند یا تولید نرمافزار یا فروشندگی یک محصول. در هر کاری باید بتونیم موثر باشیم و وقتی در خاطراتمان کارها را مرور می کنیم به حس افتخار و غرور برسیم.