داستان چوپان دروغگو رو همه میدونیم. چوپانی که دوبار دروغ گفت و برای بار سوم که حمله گرگها واقعی بود کسی حرفش رو باور نکرد. این داستان، به نظرم خیلی غمانگیزه. اما یک جنبه غمانگیز دیگه هم داره و اون اینه که بدونیم چوپان دروغگو، دروغگو نبود، بلکه دروغگو جلوه داده شد!*
ماجرا از این قراره که گرگها تصمیم میگیرن به گله گوسفندها حمله کنند. اما میدونستن که چوپان اگر متوجه بشه سر و صدا راه میندازه. به همین دلیل تصمیم گرفتن حیلهای دست و پا کنند. گرگها رفتن کنار گله و شروع کردن با گوسفندها خوش و بش کردن و بازی کردن. چوپان وقتی گرگها رو دید شروع کرد به داد و بیداد. اهالی ده با چوب و چماق ریختن که گرگها رو بزنن اما گرگها بدون اینکه به گوسفندی دست بزنن، فرار کرده بودند. روز بعد گرگها اومدن و باز دوباره شروع کردن به بازی با گوسفندها، چوپان گرگها رو دید و داد و بیداد کرد و ماجرای روز قبل اتفاق افتاد. اهالی ده از اینکه چوپان دستشون انداخته بود بهشدت عصبانی بودند و او رو مورد سرزنش سختی قرار دادند. چوپان بیچاره احساس درموندگی میکرد. به این فکر میکرد که داره کارش رو درست انجام میده، اما کسی متوجه این موضوع نمیشه. خودش میدونست که چقدر نگران گوسفنداش هست اما کسی اینو متوجه نمیشد و روزش رو با همین فکرها به پایان برد. اما روز سوم گرگها اومدن کنار گوسفندها. همه چیز به نظر عادی میرسید. مثل روزهای قبل. گرگها در آرامش کامل خودشون رو رسوندند میون گله و ناگهان شروع کردند به دریدن گوسفندها.
چوپان بیچاره هرچقدر داد زد، هرچقدر فریاد زد کسی به کمکش نیومد. این چوپان متهم شده به دروغگویی، نشسته بود و به لاشه تکه پاره شده گوسفندهاش نگاه میکرد و از بخت بد خودش در عجب بود!
روابط کاری و تجاری اصولا پیچیدهتر از چیزی است که ما به چشم میبینیم. اتفاق بد همین هست که گروهی تصمیم به براندازی شخص یا گروهی دیگه در محیط کار بگیره. اونوقت با بدترین روشها ممکنه شخص ساده داستان از جریان کاری حذف بشه. این موضوع مختص به ایران نیست. همه جای دنیا چنین اتفاقهایی میافته. تجربه، در مواجهه با این شرایط نقش پررنگی خواهد داشت اما نکته مهم این داستان اینه که قبل از واکنش باید خوب فکر کرد.
* ایدهای که درباره چوپان دروغگو اینجا مطرح شد مربوط به نمایشی با عنوان چوپان دروغگو برای کودکان بود که سال گذشته در تالار هنر اجرا شد.در اون زمان توصیه میکردم همه بزرگها این نمایش رو ببینند. با اینکه نمایش بسیار شاد و مفرحی برای بچهها بود اما درس مهمی برای بزرگترها داشت.