ونگوگ ناکام
ونگوگ در زمانی نزدیک به ۱۰ سال حدود ۹۰۰ نقاشی کشید. در تمام دورانی که به کار هنری مشغول بود، تئو برادرش تلاش زیادی کرد تا کارهای ونگوگ را به دیگران معرفی کند. چند نمایشگاهی که برگزار کردند شکست خورد و منتقدان چندان توجهی به آثار ونگوگ نداشتند. در آن دوره سبک نقاشی امپرسیونیسم مورد توجه قرار میگرفت و ونگوگ در دستهی نقاشانی بود که از پیشگامان سبک پُست امپرسیونیسم بودند. عموم نقاشان این سبک در طول حیات خود آگاهی بر اینکه سبکی جدید را پایهگذاری کردهاند نداشتند. آنها صرفا هیجانات خود را با حرکات تند رنگ روی بوم نشان میدادند. نقاشانی مثل سزان، ونگوگ و گوگن آثاری خلق کردند که پس از مرگشان نام سبک پُست امپرسیونیسم را گرفت.
۶ ماه پس از مرگ ونگوگ، برادرش تئو هم از دنیا میرود و تمام آثار ونگوگ به همسر برادرش جو به ارث میرسد. جو تلاش زیادی میکند تا ونگوگ را معرفی کند و در طول زمان هم موفق به این کار میشود و شهرت ونسان از بلژیک و فرانسه آغاز میشود و کمکم تمام دنیا را میگیرد. اتفاقی که هیچوقت ونگوگ از آن مطلع نشد. ونگوگ و نقاشان همدورهی او که سبکی بهنسبت یکسان را دنبال میکردند ایدههایی جلوتر از زمان خودشان داشتند که در آن دوره حتی ارزش نقد هم نداشت. به همین دلیل است که ونگوگ همواره اسمی غمانگیز است که آثار بزرگی خلق کرده که خودش از آن مطلع نیست. چه دردی بزرگتر از اینکه انسان نتیجه و اثرگذاری کارش را در طول زندگیاش نبیند؟
کافهنمایش
حوالی سال ۱۳۸۵ خیلی جدی سینما و تئاتر را دنبال میکردم. همین شور و شوق باعث شد تا متوجه بشوم سایت تخصصی که درباره تحلیل فیلمها یا حتی نمایشها بنویسد وجود ندارد. وبلاگهایی بودند که نویسندگانشان منتقدین بودند و آنها بهمعرفی فیلمها و نمایشها میپرداختند. اما سایتی که بصورت کامل این حوزه را پوشش دهد وجود نداشت. من خیلی ساده بهذهنم رسید که سایتی راهبیاندازم با اسم کافهنمایش. در آن زمان حتی اسم استفاده از کافه برای سایتها هم مد نبود.
کافهنمایش کمکم از یک سایت یکنفره تبدیل شد به یک کار تیمی. عکاسی داشتیم که از تئاترها عکاسی میکرد. من و یکی از رفقا که بعدها شریک کاری شدیم و بعدتر هم ورشکست، ارتباط خوبی با گروههای تئاتری گرفتیم و اخبار کارهایشان را پوشش میدادیم و دربارهی آنها مینوشتیم. آن زمان هنوز شبکههای اجتماعی رواج نداشتند و معرفی سایتها کار سختی بود (البته عقیده دارم هنوز هم همینطور است). ما برای معرفی سایت، بروشورهای کاغذی چاپ کرده بودیم و تقریبا هر روز میرفتیم تئاترشهر و این بروشورها را بین مخاطبها پخش میکردیم. با تمام تلاشی که میکردیم، بازخورد چندانی نمیگرفتیم. شاید یکی از بهترین دستاوردهایمان در آن زمان این بود که توانستیم در کنار خبرگزاریهای دیگر، ما هم بهعنوان یک رسانه جشن خانهتئاتر را پوشش دهیم. من آن زمان هم مینوشتم و هم کارهای گرافیکی و فنی سایت را انجام میدادم.
پس از مدتی به ذهنمان رسید که برای جذب مخاطب بیشتر بلیط تئاتر و سپس سینما را بصورت آنلاین بفروشیم. یک طرح نوشتیم و رفتیم پیش مدیر وقت تئاترشهر که تنها سالن فعال تئاتر در تهران بود. آن زمان هنوز تماشاخانهی ایرانشهر تشکیل نشده بود و تئاتر رویکرد تجاری امروز را نداشت. حتی تماشاگر تئاتر هم چندان عام نبود و گروهی خاص به دیدن تئاتر میرفت. مثلا اگر مدتی حوالی تئاتر شهر پرسه میزدی، کمکم چهرهها برایت آشنا میشد و میرسید به سلام و احوالپرسی. پس از کلی رفت و آمد به دفتر مدیر وقت، این پروژه هم بهنتیجهای نرسید. در آن زمان ما ابهامهای زیادی داشتیم. مثلا نمیدانستیم که شیوهی پرداخت را باید چطور انجام دهیم. حتی مخاطبی که باید با کاغذ به یک سایت دعوتش میکردی هم چندان به خرید اینترنتی بلیت اعتماد نمیکرد.
خلاصه که بعد از مدتی تلاش، کمکم من ماندم و خودم و ایدههایی که به نتیجهای نرسیدند. و همین هم باعث شد کافهنمایش برای همیشه تعطیل شود و اثری از آن باقی نماند. سالها بعد سایتهایی مثل تیوال و ... شکل گرفتند و اتفاقا هم در زمینهی اطلاعرسانی و هم در زمینهی فروش بلیت بسیار موفق عمل کردند.
اقدام در زمان درست
ایدههای خوب همیشه در زمانهای بد از دست میروند. ونگوگ نوآوری فوقالعادهای در سبک نقاشی داشت که در زمان خودش درک نشد. کافهنمایش در زمانی متولد شد که نه زیرساخت مناسبی برای تراکنشهای مالی وجود داشت و نه مخاطب آمادهی پذیرش خدماتی از این دست بود. بسیاری از ایدهها ممکن است اینگونه از بین بروند. ایدههایی که درست و نوآورانه هستند اما زودتر از موعد مقرر متولد میشوند. مشابه همین موضوع را هم در زمینهی موبایل میتوان دید. قبل از آیفون موبایلهای لمسی وجود داشتند اما هیچکدام موفق نشدند تحولی مثل آیفون ایجاد کنند. حتی حالا همه میدانند که تبلت را بیلگیتس قبل از استیو جابز بهدنیا معرفی کرد اما شکست خورد.
برای پیادهسازی ایدهها در زمان درست و در مکان درست بودن یک اولویت است. حالا در محیطهای کاری و حتی در جلسات کوچینگ وقتی به ایدههای افراد گوش میکنم سعی میکنم بفهمم که چقدر آن سازمان یا بهطور کلی دیگران آمادهی پذیرش چنین ایدهای هستند و چقدر سازمان بلوغ پذیرش ایدههای نو را دارد. خیلی وقتها در محیطهای کاری با افرادی روبرو میشوم که از نادیده گرفته شدن ایدههایشان ناراحت هستند. اگر آن دسته از ایدهها را که خود فرد فکر میکند خوب است را کنار بگذاریم، ایدههایی وجود دارند که واقعا خوب هستند اما در زمان نامناسبی طرح میشوند و اغلب این افراد سرنوشتی شبیه ونگوک دارند. ایدههای آنها معمولا مدتی پس از خروجشان از سازمان اجرا میشود.
دربارهی زمان درست اجرای ایده، این ویدئوی TED را ببینید:
نوب شما
آیا شما چنین تجربهای داشتهاید؟ آیا ایدهای را مطرح کردهاید که جلوتر از زمان بوده باشد؟ بهنظر شما چطور میشود هماهنگی یک ایده با زمان درست را سنجید؟
پینوشت: ظاهرا دامین cafenamayesh.com در حال حاضر در اختیار یک موسسه و فعال است.