!رابطه مثل قورمه سبزیه یا شایدم آبگوشت
تعارض که جزئی از رابطه ست، الگوی برخورد ما باهاش چیه؟
یکی از باورهای اشتباه رایج تو ذهن ما آدما درمورد رابطه مناسب و موفق اینه که تعارض و تنش درونش پیش نیاد یا خیلی کم اتفاق بیفته. هرجایی که تعامل بین افراد وجود داره، قطعاً تعارض و تشنج هم وجود داره.
یادمه چند سال پیش یکی از همکلاسیام با یه پسری آشنا شده بود که به لحاظ شخصیتی و سلیقه و علاقههاش خیلی باهاش احساس نزدیکی و تفاهم میکرد. مدام بهم میگفت ما خیلی شبیه همدیگهام، خیلی زود به توافق میرسیم، خیلی نگاهمون به زندگی و مسائلش به هم شبیهه و خوشبختانه هیچ چالش جدی ای باهم نداریم.
نزدیک به یک سال از رابطهشون گذشته بود که سر یک اختلاف نظر به ظاهر کوچیک با این عنوان که "تو زیادی علاقه و صمیمیتت رو توی جمع غریبهها به من نشون میدی و من رو دچار شرم و خجالت میکنی" رابطه قطع شد و علی رغم همه تلاشهایی که همکلاسیم برای ترمیم رابطه شون کرد، نتیجهای نگرفت.
الان که به اون تعاریف برمیگردم توصیف موقعیت از تفاهم زیاد و شباهت همه جانبه دو نفر به همدیگه برام این مسئله رو روشن میکنه که چرا انتظار داریم این شدت از شباهت در رابطه ی ایدهالمون با یک نفر از یک دنیای متفاوت وجود داشته باشه؟ و با بروز کوچکترین تفاوت و اختلافی به اینکه این رابطه از اول درست بوده یا نه شک کنیم و بریم دنبال یه رابطه بی نقص و پر از تفاهم بگردیم؟
به نظر من هیچ رابطه ای وجود نداره که همه روزای خوشی و ناخوشی خودش رو توی مدت کوتاهی به آدم نشون بده. موقعیتهای مختلف دعواها، تعارضات همه و همه یه تیکه از شناخت و پختگی رو بهش اضافه میکنه؛ رابطه مثل قورمه سبزیه یا شایدم آبگوشت که باید پخته بشه و هر روز نسبت به روز قبل بیشتر جا بیفته. پس این سوال پیش میاد که آیا رابطه مثل یه موجود زنده تا اخر عمر درحال رشد کردنه؟ بله
اما واکنش ما نسبت به این تعارضها و تنشهای برخاسته از تعاملمون توی رابطه چیه؟
برای پیدا کردن الگوی رفتاری خودتون در تعاملات تنشزا به دنیای کودکی برگردید؟ زمانی که ناراحت و آسیبدیده میشدی چه واکنشی نشون میدادی؟
هیچ یادگیری رفتاری مستقل از تعامل اتفاق نمیافته و آنچه در تعامل شکل میگیره تثبیت میشه.
مثلاً ممکنه من در کودکی هنگام ناراحت شدن، واکنش قهر و کممحلی نشون میدادم یا اینکه خودم رو بصورت افراطی در معرض توجه قرار میدادم و احساسات ناخوشایندم رو با گریه بروز میدادم. این الگوها رو به عنوان "جعبه ابزار" برای مواجهه با تعارض در تعاملاتم آموختم و هنوز در بزرگسالی از همون استفاده میکنم.
اساساً هیچ موقعیت بی نگرانی و بی اضطراب در یک رابطه سالم وجود نداره چرا که این تعارضها جزیی از ماهیت یک تعامل بین فردیه. موجود زنده همیشه در حال دست و پنجه نرم کردن با نگرانیها و اضطرابهاست که از یک پارادکس نشاَت میگیره: میل به داشتن وابستگی و پیوند در یک رابطه و میل به داشتن استقلال و فردیت بیرون از رابطه.
تقابل بین این دو میل همیشه اضطراب و تنش ایجاد میکنه و نحوه تعامل ما با این اضطراب، الگوهای تعاملی ما رو در رابطه شکل میده.
ما معمولاً به چهار روش سعی میکنیم تعارضهای رابطهمون رو کمرنگ کنیم:
یک تعارض جدید ایجاد میکنیم که تعارض قبلی خنثی بشه؛ مثلاً وقتی بی محلی و بی توجهی پارتنرمون داره ترس از دست دادن رابطه مون رو فعال میکنه یک دعوای حل نشده که در اون طرف مقابل مقصر بوده رو پیش میکشیم تا با بروز تنش، اضطراب قبلی غیرفعال بشه و رابطه به تعادل نسبی برگرده
این روش که بخش بزرگی از اون ناخودآگاه اتفاق میفته بیماریهای روان-جسمی مثل پنیک، غش کردن، مشکلات گوارشی؛ مثلاً وقتی خشونتی توی خانواده اتفاق میفته مادر خانواده فشارش میفته و غش میکنه تا دیگه دعوا تموم شه و صلح برقرار شه یا بچهای که به واسطه درگیری پدر و مادرش مدام مریض میشه چون نشانههای جسمی اضطراب و تعارض رو به سمت دیگهای منحرف میکنه.
الگوی رایج دیگه برای حل تعارضات ترک کردن و فاصله گرفتنه که بصورت موقت یا موقعیتی ممکنه کار کنه ولی اگه سبک همیشگی حل تعارض فرد بشه، خشم حل نشده و نیازهای براورده نشده درون رابطه رو مثل گوله برفی به مرور زمان بزرگ و بزرگ تر میکنه
روش آخر مشغول کردن خود به یه کار دیگه یا فرد دیگهست. مثلاً فرد در یک تعارض زناشویی، در شغل خودش فعالتر و درگیرتر میشه یا در یک رابطه پارتنرشیپ متشنج به خیانت رو میاره.
همه ی این روشها مسکنهای موقتی هستن و درد تعارض رو مدتی خنثی یا کمتر میکنن ولی در درازمدت آسیب بیشتری به رابطه میزنن. بنابراین در قدم اول اینکه آگاه بشیم تعارض جزیی که از یک رابطه سالمه و نباید ازش اجتناب کرد نکته مهمیه و در قدم دوم شناخت سبک رایج تعاملی خودمون در هنگام تعارض اهمیت داره و در قدمهای بعدی بررسی تک تک باورهایی که در مورد خودمون یا طرف مقابل داریم میتونه مهارت حل مسئله یا مدیریت تنشها رو در ما تقویت کنه.