آرتیست فراموش شده
چند وقت پیش مطلبی نوشتم با عنوان مشاغل تاریخ مصرف گذشته در مورد تصویری از آبادان حدود 60 سال پیش. در اون مطلب توضیح دادم که داشتن سواد در دوره
چند وقت پیش مطلبی نوشتم با عنوان مشاغل تاریخ مصرف گذشته در مورد تصویری از آبادان حدود 60 سال پیش. در اون مطلب توضیح دادم که داشتن سواد در دورهای بهعنوان یک مزیت رقابتی شغلی شناخته میشده و کسی که سواد داشته میتوانست در دورهای در جامعه پیشرو باشه. برای اینکه فضای این مطلب را بهتر درک کنید پیشنهاد میکنم مطلب مشاغل تاریخ مصرف گذشته را مجدد مرور کنید.
فیلم آرتیست که را حتما میشناسید. فیلمی که امثال جوایز معتبری از جمله بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش اول مرد را در اسکار از آن خود کرد. قصد ندارم فیلم را نقد کنم و درباره چگونگیاش بنویسم. فیلم آرتیست از دید من یک نکته بسیار جالب داشت که مربوط میشود به همان مطلبی که بالاتر به آن اشاره کردم.
داستان فیلم آرتیست داستان یک سوپراستار سینمایی در زمان فیلمهای صامت است. کسی که نامش بر سر زبانهاست و تصویرش همهجا دیده میشود. در فیلم همه چیز انگار بر وفق مراد پیش میرود و آرتیست فیلم در جایگاه خوبی قرار دارد. اما مشکلات از جایی شروع میشوند. تکنولوژی پیشرفت میکند و حالا میتوان صدا را به فیلم اضافه کرد. استودیوی فیلمسازی تصمیم میگیرد که دیگر فیلمهای صامت نسازد و با موج تکنولوژی روز حرکت کند. آرتیست اما از این موضوع سرباز میزند و قبول نمیکند که فیلمهای صامت را کنار بگذارد و باور دارد که مردم جذب صدای فیلمها نخواهند شد و کماکان به فیلمهای صامت علاقهدارند و برای اینکه حرف خود را ثابت کند به با هزینه شخصی یک فیلم صامت میسازد که در گیشه شکست میخورد. حالا آرتیست همهچیز را از دست داده. زندگی شخصیاش را. پولش را. جایگاه اجتماعیاش را و شهرتش را. بهجای او یک ستاره زن جوان که میتواند در فیلمهای تازه بازی کند، چهره شده است. آرتیست زمانی میتواند دوباره خود را مطرح کند که پا بر روی غرور خود میگذارد و شرایط جدید را میپذیرد.
یکی از مسائلی که در مشاغل دوره فعلی همیشه با آن روبرو هستیم بهروز نگهداشتن خود در زمینه تخصصی است که داریم. میزان تغییر اطلاعات نسبت به گذشته رشد چشمگیری داشته. گفتن این جمله که "شب میخوابیم و صبح که بیدار میشویم دنیا تغییر کرده" دیگر یک ضربالمثل نیست که یک حقیقت است. اما هنوز هم در برابر تغییرات مقاومت میکنیم. این درحالیاست که تغییر و هماهنگی با آن در دنیای فعلی یک الزام کاری است. مقاومت در برابر تغییر و اکتفا به داشتههای قبل بزرگترین ضربه را به خود ما میزند. (اتفاقی که برای آرتیست در فیلم افتاد.)
پس راهحل چیست؟
شاید جواب به این سوال را بتوانم در یک عبارت کوتاه بدهم: "یادگیری مداوم در طول زندگی یا همان زگهواره تا گور دانش بجوی".
پاسخ سوال بهنظر ساده میاد اما در عمل کار مشکلی است. کار مشکلی است اگر روش یادگیری خود را نشناسیم. یادگیری چیزی است که باید برای خود، شخصی سازیاش کنیم. یادگیری به معنی کلاس رفتن نیست. به معنی پای صحبت معلم نشستن نیست. یادگیری مداوم در طول زندگی یعنی ورودیهای ذهنیمان را باز بگذاریم و اجازه بدهیم موضوعهای جدید به ذهن ما وارد شوند. در این حالت دیدن یک فیلم، شنیدن یک موسیقی، خواندن یک رمان، دیدن یک رویداد اجتماعی و مطالعه یک کتاب تخصصی همهشان میتوانند چیزی به ما یاد دهند.
یادگیری مداوم در طول زندگی یعنی پذیرش رویدادهای جدید و هماهنگی با تغییرات. اینگونه است که میتوانیم به آرتیستی فراموش شده که در میان خاطراتش خاک میخورد تبدیل نشویم.
مطلب آواز در باران نوشته محسن آزرم درباره فیلم را بخوانید.
—————————————————————————————————————————————————— این مطلب در وبلاگ thecoach.ir منتشر شده است. شما میتوانید مشترک خورا ک این بلاگ شوید. بر مبنای استعدادها و تواناییهای خود کار و زندگی کنید. کارگاه شناخت تواناییها. من را در توییتر و گوگل+ دنبال کنید.