در رابطه اگر کسی سکوت میکند به معنی این نیست که حرفی برای گفتن ندارد، بلکه شاید به معنی این است که نمیخواهد با کلمات آزار دهد.
در رابطه اگر کسی کوتاه میآید به معنی ناتوان بودن نیست، شاید دیگری را ارزشمند میداند.
اگر کسی رابطه را ترک میکند شاید بهاین دلیل است که ارزش را در نبودن میبیند نه در بودن آزار دهنده و ترک کردن صرفا بیتوجهی نیست.
در رابطه اگر کسی تقصیرها را برگردن میگیرد بهاین معنی نیست که واقعا مقصر است بلکه شاید میخواهد تنشها را کاهش دهد.
در بگو مگوها اگر کسی فریاد نمیزند بهاین دلیل نیست که صدایش بلند نیست بلکه میداند فاصله با صدای بلند از بین نمیرود که بیشتر میشود.
در رابطه اگر کسی خاطرات ناخوشایند را بهمیان نمیآورد به این معنی نیست که زخم نخورده بلکه میداند یادآوری دردها به درمان زخمها کمکی نمیکند.
در رابطه یک نفر مقصر نیست. تقصیرها را نمیشود گذاشت در دو کفهی ترازو. رابطه تجربه مشترک است. یا من و تو با هم برنده میشویم یا من و تو با هم شکست میخوریم. یا من و تو با هم شاکی هستیم یا باهم متهم. اگر اینگونه ببینیم، آنوقت رابطه جای انتقام و تسویه حساب نیست که جای گفتگو و بهسرانجام رسیدن است.
درباره کیفیت رابطه هم من مسئولم و هم تو. نمیشود مسئولیتها را گردن دیگری انداخت. نمیشود ناخوشیها را فقط ناشی از دیگری دانست. نمیتوان عواقب تصمیمهای گذشته را فقط از چشم دیگری دید.
رابطه اگر با یک سلام زیبا شروع میشود، حداقل میتواند با یک خداحافظی تمام شود. برای خداحافظی هم هرکس باید سهم خودش را ببیند. خداحافظی مهم است چون لحظات گذشتهی رابطه حرمت دارد. چون هیچچیز در این دنیا مطلقا بد یا خوب نیست. چون سلام به معنی بودن تا مرگ نیست و خداحافظی هم به معنی مرگ نیست.
در رابطه کنایهها کار نمیکنند. رابطه تحت تاثیر شرایط احساسی است و حرفهای و اشارات پیچیده همهچیز را پیچیدهتر میکند. من و تو اگر فرصت شفافیت به هم بدهیم، رابطهمان هم شفاف میشود. آنگاه بدون کنایه و اشاره میتوان خواستهها را فهمید و بودنها را معنی کرد.
رابطه تنها درباره بودن نیست بلکه دربارهی با چه کیفیتی بودن است. وقتی من و تو تعریف متفاوتی از کیفیت بودن داشته باشیم الزاما نه تو بدی و نه من، چون هرکدام تلاش میکنیم کیفیت بودنمان را معنا کنیم اگرچه دیگری ممکن است آن را درک نکند. اینجا کسی گناهکار نیست و نیازی نیست کسی تاوان چیزی را بدهد. صرفا کافیست این را درک کرد.
رابطه یعنی آزادی و نه کنترل و دربند بودن. رابطه یعنی تو بیشتر خودت باشی و من بیشتر خودم. یعنی من آنگونه که هستم، کنار تو خوشحال باشم و برعکس. در رابطه هرقدر بایدها و نبایدها بین آدمها قرار گیرد، آنها را دورتر میکند. موضوع همانقدر که پیچیده است، ساده هم هست. یا یکدیگر را میپذیریم یا نمیتوانیم. اینجا هم کسی گناهکار نیست، کسی آدم بدی نیست.
کلمه جدایی خط قرمز رابطه است. اما اگر با بروز هر مشکل سایه جدایی بر سر رابطه باشد، آنگاه بیحسی رشد میکند و همین بیحسی رابطه را کرخت میکند و به سمت جدایی میبرد.
ترس از دست دادن آسیب رابطه است. اگر میترسی که از دست بدهی آنوقت کنترل میکنی و وقتی کنترل کنی آزادی را از رابطه گرفتهای. آزادی که نباشد کسی مثل خودش نخواهد بود و کسی که مثل خودش نباشد در رابطه دوام نمیآورد.
رابطه مراقبت میخواهد اما مراقبت بهمعنی هرآنچه من را خوشحال میکند نیست. مراقبت از رابطه یعنی من تو را میفهمم و میدانم تو هم مرا میفهمی.
توقع ریشه رابطه را میخشکاند. وزن توقع چه به سمت من و چه سمت تو که سوق کند آنگاه حتما کسی هست که آنها را برآورده نکند و همواره مقصر شود. اگر تو و من انتخاب میکنیم که در مواقعی از خودمان بگذریم، دیگر جایی برای توقع نیست.
در رابطه اگر به چشمهای هم بیشتر نگاه کنیم، بیشتر همدیگر را درک خواهیم کرد و هرچقدر بیشتر به اشتباهها توجه کنیم رابطه را سستتر خواهیم کرد.