کافه نادری
در این مطلب سعی دارم یک اتفاق تکراری که در جمعهای مختلف شاهد آن هستیم را کمی تشریح کنم و توضیح بدهم که چطور نوع گفتگوی ما واقعیت موجود ما را هم شکل میدهد. طبیعتا نکاتی که مینویسم نه نسخه کلی است و نه تعمیم موضوع به تکتک افراد جامعه. اما بهنظر میآید که غالب ما برتاثیر نوع نگاه خود بر واقعیتها و روایتهایمان از آن واقعیتها آگاه نیستیم.
1- گفتگوها
گفتگو اصلیترین ابزار برقراری ارتباط است. مهمترین بخش هر مهمانی و دورهم جمع شدن گفتگوهایی است که در آن شکل میگیرد. طبیعی است که نوع و موضوع گفتگو وابستگی زیادی به محل گفتگو و افراد حاضر در جمع داشته باشد. بهعنوان مثال گفتگوها در خانه با دوستان نزدیک با گفتگوها در کافه با بخشی دیگر از دوستان یا گفتگوها در محیط کار با همکاران متفاوت است. سالهای قبل در تهران جایی مثل کافهنادری و کافه فیروز (که چند قدمی با کافه نادری فاصله داشت) محل تجمع روشنفکرها و گفتگوهای روشنفکری بوده است. قبلاز شکلگیری موج روشنفکری، قهوهخانهها و زورخانهها محلی برای گفتگو و تبادل نظر بوده است. با تغییرات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و شکلگیری انقلاب و بهتبع آن جنگ، نوع و محل گفتگوها در کشور تغییر کرد و ادبیات کلامی ما دچار تحولی بزرگ شد. بحثهای کافهای و زورخانهای وارد اتاقهای نشیمن خانهها و بخشی هم به هیاتها سوق پیدا کرد و بیشتر صحبتها درباره تهدیدهای موجود بود. تفکر قالب بهخصوص در شهرهایی که تحت تاثیر آثار جنگ بودند، مسئله تامین نیازهای اولیه برای زنده ماندن و پناهگرفتن در مواقع بحران بود. این نوع تفکر و به تبع آن گفتگو، چنان تاثیر قدرتمندی داشت که سالها پس از جنگ و انقلاب هنوز ادبیات تهدید را در گفتگوهای روزانه خود میبینیم.
2- مقایسه
تا همین چند سال پیش خاطرات مشترک یک نسل صدای آژیر و بمباران و موشکباران و پناه گرفتن در زیرزمین خانهها بود. اما امروز نسل جدیدی وجود دارد که بعد از جنگ بهدنیا آمده، خاطرهای از آن ندارد و وارد اجتماع میشود و وقتی در مقام شنوندهی خاطرات زمان جنگ از یک نسل قبل از خود قرار میگیرد، شرایط آن زمان چندان برایش قابل درک نیست. شکلگیری انقلاب و رویدادن جنگ، ارتباط ما با دنیا را قطع کرد و برنامه دیدنیها با اجرای جلال مقامی بزرگترین پنجرهای بود که ما از آن دنیا را تماشا میکردیم. این پنجره در کنار پنجرههای کوچک دیگر مثل معدود مجلات خارجی، اعضای خانواده و دوستانی که به فرنگ سفر میکردند و پپسی قوطی و شکلات سوقات میآوردند و خاطراتشان را تعریف میکردند، ما را در مقام مقایسه ایران و خارج قرار دادند. مقایسه خیابانهای ما و آنها، آزادیهای ما و آنها، برخوردهای ما و آنها، اجناس، ماشینها، فروشگاهها، فرهنگ و ... ما و آنها.
نتیجه این مقایسهها را اکنون هم که اینترنت رواج پیداه کرده و ارتباط انسانها در نقاط مختلف دنیا دیگر رویدادی عجیب نیست را نیز کماکان میتوانیم ببینیم. کماکان در مهمانیها و در نشستهایی که داریم براساس شنیدههایمان زندگی خود و دیگر انسانها در دیگر کشورها را مقایسه میکنیم و این قیاس درحالی است که یا تجربه زندگی در کشورهای دیگر را ندیدهایم یا بهعنوان مسافر مدت زمان کمی را در کشور مورد نظر بودهایم.
3- گم شدن هویت
معمولا وقتی این گپ و گفتها پا میگیرد و شمردن بدبختیهایمان در کشور شدت میگیرد، کمی به خودمان نگاه کنیم میبینیم که چیزی جز ناامیدی برایمان باقی نمانده و خالی از انرژی شدهایم. فردا را بهجای فرصت، تهدید میبینیم و زندگی را عرصه جنگ فرض میکنیم و انگاری که در انتهای جهنم افتادهایم. تعداد قابل توجهی هم تصمیم بهفرار از این میدان جنگ می گیریم و میرویم به سمت سرزمینهایی که همواره تعریف از آنها شنیدهایم. گفتگوهای جمعهای خودمانی ما در طول زمان تبدیل میشود به حلقههایی که در آن از مشکلات صحبت میکنیم، تهدیدها و بدبختیها را شناسایی میکنیم، براساس این تهدیدها و بدبختیها تصمیم میگیریم، طبیعتا در این شرایط باید فقط به فکر خود بود، پس نقش اجتماعی خود را فراموش میکنیم و شروع میکنیم همدیگر را تبدیل به نردبان ترقی کردن و آنجایی که زورمان میرسد، دیگران را قربانی میکنیم و احتمالا کسانی هم هستند که زورشان به ما میرسد و ما را قربانی می کنند، پس تمام این تفکر اقدامات ما را شکل میدهد و اقدامات ما تفکر ما را. اینگونه است که ما در حلقهای غیرموثر واقعیت جامعه خود را شکل میدهیم.
عدهای (در جمعهای نسل جدید) یک رویکرد تدافعی در مقابل مشکلات موجود پیش میگیرند و عملا با شوخی، تمسخر و خندیدن به هرچیزی سعی میکنند که خود را از فضای مشکلات دور کرده و به قول حسن قاضیمرادی در کتاب کار و فراغت ایرانیان "سرگرمیخواهی را برفراغت ترجیح بدهند" که خود موضوع سرگرمیخواهی باعث غفلت از بسیاری از مسائل قابل توجه در زندگی فرد میشود و او را تبدیل به هویتی منفعل دربرابر مشکلات میکند.
چه باید کرد؟
آیا مشکلات وجود ندارند؟ چرا مشکلات بسیار قابل توجهی نسبت به کشورهای دیگر در ایران وجود دارد. آیا نباید از مشکلات صحبت کرد؟ چرا باید مشکلات را شناخت. آیا نباید مسائل جامعه را تحلیل کرد؟ چرا هر کسی با زوایه دید خود و میزان آگاهیاش نسبت به موضوع میتواند مسائل را تحلیل کند. گستردگی و در دسترس بودن دانش در دنیا این نکته را میرساند که هر کسی میتواند بخشی از دانش مربوط به موضوعی را در اختیار داشته باشد و خرد جمعی امروز ابزار بسیار موثری در حل مسائل است.
نکتهای که باید به آن توجه کرد اینست که در جمعهای ما صرفا تهدیدها و مشکلات شمرده میشود اما کسی نقش خود را در حل کردن آن معضل پیدا نمیکند یا نمیخواهد که پیدا کند. پیشنهاد میکنم اینبار که در مورد مسئلهای در کشور صحبت کردیم، در جمع این سوال را هم بپرسیم که هرکدام از ما برای بهبود چه کاری میتوانیم انجام دهیم؟
این روزها موضوع آلودگی هوا در تهران و چند شهر دیگر مسئلهای جدی است. همه در مورد نقش دولت، بنزین نامطلوب و فروش خودروهای غیراستاندارد صحبت میکنیم اما آیا شده تصمیم بگیریم که در یک خانواده سعی کنیم کمتر از وسیله نقلیه شخصی استفاده کنیم؟
بنابراین آنچه که سعی داشتم در این مطلب توضیح بدهم اینبود که به نوع گفتمان خود در جمعها و سرایت این نوع گفتمان در جامعه آگاه باشیم و بدانیم که چطور بدبینی صرف و نگاه به تهدیدها و منفعل بودن در مقابل مشکلات، ما را دربرابر مسائلی بزرگتر از قبل قرار میدهد و پیشروی با این نوع نگاه باعث میشود که هر روز ما افرادی بدبینتر از قبل بشویم که عزت نفسمان را از دست میدهیم، کمتر خودمان را دوست میداریم و آنچه که در زندگیمان میماند غرولندهای درباره مشکلاتی است که دیگران مقصر آن هستند و بدتر آنکه با این رویکرد هم فرزندان خود را تربیت میکنیم.