سوم دبیرستان که بودم معلم ادبیاتی داشتیم به اسم آقای جنانی. هنر آقای جنانی این بود که مبحث خسته کنندهی ادبیات رو تبدیل کرد به بحثی جذاب. همیشه نیمکت اول کلاس را خالی میکرد و بچهها را میفرستاد در نیمکتهای دیگر و خودش مینشست روی میز نیمکت. تسلط خوبی روی کلاس داشت و همزمان که با بچهها شوخی میکرد از بینظمی هم بهراحتی نمیگذشت. یکجورهایی بچهها هم دوستش داشتند و هم ازش حساب میبردند. اگر مبحث کتاب از آن دسته مباحث گنجانده شده در کتاب (فرمایشی) بود ازشان میگذشت اما سر شعرهای سعدی و مولانا و حافظ حرفها میزد برایمان. یادم است که چقدر کلاس ادبیات برایم هیجان انگیز شده بود. هر جلسه آقای جنانی چیزی جدید داشت که برایمان رو کند. داستانهای اضافه بر کتاب برایمان میگفت و تلاش میکرد فراتر از کلمهها برویم و به معانی برسیم.
معلمی که به من نوشتن آموخت
معلمی که به من نوشتن آموخت
معلمی که به من نوشتن آموخت
سوم دبیرستان که بودم معلم ادبیاتی داشتیم به اسم آقای جنانی. هنر آقای جنانی این بود که مبحث خسته کنندهی ادبیات رو تبدیل کرد به بحثی جذاب. همیشه نیمکت اول کلاس را خالی میکرد و بچهها را میفرستاد در نیمکتهای دیگر و خودش مینشست روی میز نیمکت. تسلط خوبی روی کلاس داشت و همزمان که با بچهها شوخی میکرد از بینظمی هم بهراحتی نمیگذشت. یکجورهایی بچهها هم دوستش داشتند و هم ازش حساب میبردند. اگر مبحث کتاب از آن دسته مباحث گنجانده شده در کتاب (فرمایشی) بود ازشان میگذشت اما سر شعرهای سعدی و مولانا و حافظ حرفها میزد برایمان. یادم است که چقدر کلاس ادبیات برایم هیجان انگیز شده بود. هر جلسه آقای جنانی چیزی جدید داشت که برایمان رو کند. داستانهای اضافه بر کتاب برایمان میگفت و تلاش میکرد فراتر از کلمهها برویم و به معانی برسیم.